»واقعه مرگ تو، تمام وجود مرا از هم پاشید.
تمام وجودم، جز قلب ام را.
قلبی که تو ساختی، قلبی که تو هنوز می سازی، قلبی که تو هنوز با دست های گم گشته ات شکل می دهی، با صدای گم گشته ات آرام می کنی، با خنده گم گشته ات روشن می سازی.
دوستت دارم...
چیزی جز این جمله نمی توانم بنویسم، چیزی جز این جمله برای نوشتن نمی یابم، تو نوشتن آن را به من آموختی، تو صحیح بیان کردن آن را به من آموختی، صحیح بیان کردن اش را، با تامل بسیار، هر کلمه جداگانه، به درازای چندین قرن، با همان کندی دوست داشتنی یی که خاص تو بود. همان کندی ای که تو در انجام کارهای روزمره داشتی، بستن چمدان، مرتب کردن خانه. تو کندترین زنی هستی که به عمرم دیده ام، کندترین و تندترین، چهل و چهار سال زندگی تو مانند آذرخشی کند گذشت. آذرخشی کند که سیاهی آن را در یک لحظه بلعید.
»مرگ مانند زندگی، ضرب آهنگ ها، فصل ها و نمو خودش را دارد. امروز ما در آستانه بهار هستیم. فردا، سوسن ها و درخت های گیلاس جشن خود را برپا خواهند کرد. ژیسلن، وقتی من رویم را بر می گردانم تا تو را در مرگ تازه ات ببینم _ هر چند کلمه برگشتن کلمه مناسبی نیست زیرا تو همیشه جلوتر، همیشه پیش تر از من بودی _ تو را در این موسم آخرین یخ بندان و اولین شکوفه های سفید، به صورت زن جوانی می بینم که زیر رگبار باران قهقهه می زند. دل ام برای خنده ات تنگ می شود. در فقدان یا می توان پوسید، یا می توان به اوج زندگی دست یافت. در پائیز و زمستان پس از مرگت، من باغچه کوچک جوهر را برای کشت آماده کردم. برای ورود به این باغچه دو در وجود دارد: در آواز و در داستان. آواز را من سروده ام، ولی در مورد داستان من فقط راوی آن هستم. من آن را به فرزندان ات، به پرندگان بهشتی ات، به سه زندگی ابدی ات، تقدیم می کنم: گائل، هلن و کلمانس: من آن ها را به کاوش خاک این کتاب دعوت می کنم تا در آن روشنایی ای را بیابند که متعلق به هیچ کس نیست. روشنایی ای که تو برترین سرچشمه آن بودی.
برای دریافت جدیدترین کتاب های چاپی و صوتی و تخفیف ها ایمیل خود را وارد کنید
متاسفانه موجودی بیشتری از این کتاب ثبت نشده ، چانچه مایل به اطلاع دقیق از موجودی این کتاب هستید میتوانید از روش های زیر تماس بگیرید
متاسفانه در حین تکمیل سفارش ، موجودی این کتاب به اتمام رسید، چانچه مایل به اطلاع دقیق از موجودی این کتاب هستید میتوانید از روش های زیر تماس بگیرید
مرتب سازی براساس :